نویسنده: ابراهیم امینی



 
با اینکه طلاق در نظر اسلام یک امر جائز و مشروعى است اما درعین حال،مبغوضترین و بدترین کارها است.امام صادق (ع) فرمود:
تزویج کنید ولى طلاق ندهید.زیرا از وقوع طلاق عرش خدا مى لرزد (1) .
حضرت صادق (ع) فرمود:خدا دوست دارد خانه اى را که در آن عروسى واقع شود و بدش مى آید از خانه اى که در آن طلاق واقع شود.نزدخدا چیزى مبغوض تر از طلاق نیست (2) .
ازدواج کفش و جوراب خریدن نیست که وقتى آن را دوست نداشت دورش بیندازد و کفش دیگرى بخرد.زناشویى یک پیمان مقدس انسانى و پیوند معنوى است.دو انسان با هم عهد و پیمان مى بندند که تا آخر عمر یار و غمخوار و مونس هم باشند.به اعتماد همین پیمان مقدس است که دختر پدر و مادر و خویشانش را رها کرده با صدها امید و آرزو به خانه شوهر قدم میگذارد و سرمایه عفت خویش را در اختیار او قرارمیدهد.
به اعتماد همین پیمان ملکوتى است که مرد مبالغ هنگفتى خرج عقدو عروسى و مرتب ساختن اسباب و لوازم زندگى میکند و شبانه روز براى آسایش خانواده اش زحمت میکشد. ازدواج هوسبازى نیست تا مرد و زن به اندک بهانه اى آنرا بر هم بزنند.درست است که طلاق امر مشروعى است لیکن شارع مقدس اسلام جدا از آن نهى کرده است.
متاسفانه همین امر مبغوض در کشور اسلامى چنان شیوع پیدا کرده که بنیاد خانواده ها را متزلزل ساخته اعتماد زناشویى را سلب نموده است.
کارشناسان و محققان مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعى دانشگاه تهران،ایران را چهارمین کشور طلاق دانسته اند....از سال 1337 تا 1347 مجموعا 400036 ازدواج بوقوع پیوسته است که محاسبه یک چهارم جدایى 100009 طلاق در پى داشته است (3) .
طلاق جایز است اما جز در مواقع ضرورى نباید از آن استفاده کرد. پیغمبر اسلام (ص) فرمود:آن قدر جبرئیل درباره زنان به من سفارش کردکه گمان کردم جز در مورد ارتکاب زنا نباید آنان را طلاق داد (4) .
اکثر طلاقهایى که بین ما واقع مى شوند منشا درست و قابل توجهى ندارند.بلکه با بهانه هاى کودکانه و در اثر لجبازى زن یا شوهر انجام مى گیرند.یعنى موضوعات کوچک و بى اهمیتى باعث طلاق مى شوند که ارزش آنرا ندارند که به خاطر آنها کانون مقدس زناشویى از هم بپاشدلیکن نادانى و خودخواهى زن یا شوهر یک امر جزئى را چنان مهم جلوه میدهد که سازش را غیر ممکن میگرداند.
به نمونه هاى زیر توجه فرمایید:
زن 24 ساله اى به نام...از شوهرش تقاضا میکند که سور مفصلى به پدر و مادرش بدهد و چون شوهر زیر بار نمى رود تقاضاى طلاق میکند (5) . مردى به علت اینکه زنش دخترزا است با وجود 5 بچه او را طلاق میدهد (6) .
زنى به علت اینکه شوهرش نیمچه عارف است و شوقى به زندگى ندارد تقاضاى طلاق میکند (7) .
مردى به علت اینکه میخواهد با یک زن ثروتمند ازدواج کندتقاضاى طلاق میکند (8) .
زنى به علت اینکه شوهرش پولهایش را در آستر کتش پنهان کرده تقاضاى جدایى میکند (9) .
منشا طلاقها غالبا از این قبیل امور جزئى و غیر قابل اهمیت است که اگر زن و شوهر با فکر و عاقبت اندیش باشند نباید بدانها ترتیب اثربدهند.
زن و مردى که قصد جدایى دارند نباید عجله کنند.بهتر است قبلاعواقب امر و آینده خویش را بخوبى بسنجند سپس تصمیم بگیرند.
مخصوصا در دو مطلب باید کاملا بیندیشند:
مطلب اول-زن و مردى که جدا مى شوند لابد در نظر دارند بعدابا دیگرى ازدواج کنند.مرد فکر میکند همسرم را طلاق میدهم و با زن دیگرى که مطابق میلم باشد ازدواج میکنم،زن نیز فکر میکند از شوهرم طلاق میگیرم و با یک مرد ایده آل عروسى میکنم.لیکن این زن و مرد بایدبدانند که در صورت جدایى بد سابقه مى شوند.هوسباز و خودخواه وبى گذشت و بى وفا معرفى مى شوند.مرد به خواستگارى هر زنى برود آن زن پس از تحقیق مى فهمد که زن سابقش را طلاق داده بدین جهت به اواعتماد نخواهد کرد.پیش خود فکر میکند از دو حال خارج نیست یا زن سابقش طلاق گرفته معلوم مى شود مرد خوبى نبوده است.یا اینکه اوهمسرش را طلاق داده معلوم مى شود عهد و وفا ندارد.
زنى که از شوهرش طلاق میگیرد باید بداند که کمتر مردى حاضرمى شود او را بگیرد.زیرا مردها فکر میکنند اگر این زن،زن خوب و باوفایى بود از شوهرش طلاق نمى گرفت.بدین جهت مرد براى خواستگارى هر زنى برود غالبا دست رد به سینه اش خواهد زد.زن نیز بایددر انتظار خواستگار در خانه بماند.اگر با همین حال تا آخر عمر بمانندبدبخت و سیه روز خواهند بود.مرد ناچار مى شود تا پایان عمر تنها وپریشان احوال زندگى کند.زن نیز ناچار است تا آخر عمر سر بار پدر ومادر یا سایر خویشان باشد.یا تنها و بدون مونس زندگى کند و در حسرت شوهر داشتن بسوزد و بسازد.در صورتى که زندگى انفرادى بسیار دشوار و خسته کننده است.به طورى که گاهى مرگ را بر آن ترجیح داده دست به خودکشى میزنند.
زن جوان 22 ساله اى که با وجود یک فرزند طلاق گرفته و به منزل پدرش رفته بود شب عروسى خواهرش دست به خودکشى زد (10) .
بر فرض اینکه مرد بتواند با تحمل خسارتهاى فراوان ودوندگیهاى زیاد زن دیگرى بگیرد تازه معلوم نیست از همسر اولش بهترباشد بلکه غالبا بدتر خواهد بود.
به طورى که اگر از مردم خجالت نمیکشید و برایش امکان داشت حاضر بود همسر دومش را طلاق بدهد و با همسر اولش آشتى کند.لیکن معمولا از کار گذشته و این موضوع امکان پذیر نیست.
مرد هشتاد ساله اى در دادگاه گفت:در حدود شصت سال پیش وقتى با زن اولم ازدواج کردم زندگى شیرینى داشتم ولى بعد از مدتها چون زنم بدرفتارى کرد طلاقش دادم.در طول این مدت 97 زن دیگر به طورعقدى و صیغه گرفتم و طلاق دادم.پس از مدتها متوجه شدم که زن اولم ازهمه با وفاتر بود.بعد از جستجو او را پیدا کردم.چون او هم مانند من ازتنهایى خسته شده بود موافقت کرد با هم ازدواج کنیم (11) .
مردى به علت اینکه زن دومش نمى توانست از دو فرزند زن اولش پرستارى کند او را طلاق داد و با زن مطلقه خود که پنجسال پیش وى راطلاق داده بود ازدواج نمود (12) .
مطلب دوم-زن و شوهرى که در صدد جدایى هستند اگر داراى فرزند هستند باید بفکر آنها نیز باشند.آسایش و خوشى بچه در اینست که پدر و مادرش با هم باشند تا او زیر سایه پدر و در دامن عطوفت مادرپرورش یابد.
اگر این زندگى مشترک از هم پاشید کانون امید بچه واژگون گشته دوران خوشى او خاتمه مى یابد.اگر پدر از او نگهدارى کند از مهر ومحبتهاى بى شائبه مادر محروم میگردد و بسا اوقات زیر دست نامادرى مى شود.تکلیف نامادرى هم روشن است.زیرا او از بچه هووى سابق خودش خوشش نمى آید و او را مزاحم و سربار خویشتن محسوب میدارد.
لذا تا بتواند او را اذیت و آزار میکند.پدر هم جز سکوت و صبر و حوصله چاره اى ندارد.
عروس 14 ساله اى که خودکشى نموده بود در بیمارستان گفت:
یک ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند.و بطورى که شنیده ام پدرم یک سال و نیم بعد با زنى ازدواج کرده که هم اکنون با هم زندگى مى کنند.
زن پدرم مرا مرتب کتک میزد حتى چند بار تنم را با سیخ کباب داغ کرد...
پدرم با اینکه از نظر مادى وضع خوبى داشت مانع مدرسه رفتنم شد ومجبور شدم همیشه حسرت درس و کتاب را بخورم.یک ماه قبل پدرم باتهدید و زور مرا به عقد مرد 45 ساله اى در آورد (13) .
دختر ده ساله اى به نام...به مددکاران اجتماعى گفت:درست به یادم نیست ولى همین قدر میدانم که یک شب پدر و مادرم دعوایشان شد.
روز بعد مادرم رفت و چند روز بعد پدرم مرا به عمه ام سپرد.مدتى نزدعمه ام بودم.تا اینکه این پیرزن مرا از عمه ام گرفت و به تهران آورد.چند سالى است نزد او نگهدارى مى شوم و آن قدر رنج مى برم که دیگرنمى خواهم به خانه او بروم.خانم آموزگار گفت:امسال مثل همیشه سال تحصیلى آغاز شد و دبستان مهام از عده اى ازدانش آموزان نام نویسى کرد...این دختر هم یکى از آنان بود.ولى در کلاس آرام نبود.نمى توانست درس بخواند.دائم مانند اشخاص مریض سرش رامیان دستهایش میگذاشت و بفکر فرو مى رفت.حتى چند روز بعد از ظهرکه مدرسه تعطیل شد در گوشه اى از حیاط مدرسه نشست و هر چه اصرارکردیم به خانه برود قبول نکرد.پریروز علت به خانه نرفتن او را پرسیدم.
گفت:نزد زنى به نام...نگهدارى مى شوم.پیرزن مرا اذیت میکند و دیگرنمى خواهم به خانه او باز گردم.پرسیدم پدر و مادرت کجا هستند؟چنددقیقه گریست سپس گفت:آنها از هم جدا شدند و پدرم مرا به آن پیرزن سپرده است (14) .
دختر 13 ساله اى به نام...در تراس یکى از باغات دروس خود راحلق آویز کرد.این دختر با دو برادر خود در این باغ زندگى میکرد.
برادرش گفت:پدر و مادرم سه سال پیش از هم جدا شدند.مادرم با مرددیگرى ازدواج کرد و پدرم نیز دو ماه پیش فوت شد.من ساعت 5/6 بعد ازظهر دیروز وقتى به خانه آمدم مشاهده کردم خواهرم خود را حلق آویز کرده است (15) .
و اگر مادر سرپرستى فرزندش را به عهده بگیرد آن طفل معصوم از سرپرستى و مراقبت پدر محروم میگردد و بسا اوقات زیر دست ناپدرى واقع مى شود.
مادرى به کمک شوهر جدیدش دست و پاى پسر بچه هشت ساله خود را در اتاق در بسته اى به تختخواب بستند و به گردش رفتند.وقتى برگشتند دیدند اتاق آتش گرفته و بچه سوخته است. (16)
با وقوع طلاق کانون گرم خانواده از هم پاشیده میشود و فرزندان آن خانواده بى سرپرست و بى پناه میگردند و گاهى پدر و مادر در اثرلجبازى و خودخواهى به کلى آن افراد بیگناه را رها مى سازند.چهارکودک 12 و 9 و 6 و 4 ساله سرگردان به پاسگاه متحصن شدند.پسربزرگ گفت: مدتى قبل پدر و مادرمان بر اثر اختلاف و دعواهاى شبانه روزى از هم جدا شدند و دیگر هیچکدام حاضر نیستند سرپرستى مارا قبول کنند. (17)
وقتى اطفال بیگناه سرپرست خویش را از دست دادند و پناهگاهى نداشتند غالبا ولگرد و هرزه مى شوند و در اثر بى تربیتى و عقده هاى روحى ممکن است در زمان کودکى یا بعد از بزرگ شدن دست به دزدى و قتل وجنایت بزنند.
چنانکه آثار آن در صفحات مجلات و روزنامه ها منعکس میگردد،اطلاعات مى نویسد:
در تحقیق که از کانون اصلاح و تربیت کودکان دیدیم از 116 نفرجوان بزهکار کانون،هشتاد نفرشان نامادرى داشتند و اغلب دلیل انحراف خود را وجود نامادرى و سختگیریهاى او ذکر کرده اند. (18)
آقاى محترم،و خانم گرامى براى رضاى خدا و به خاطر فرزندان بیگناهتان فداکارى کنید، گذشت داشته باشید،بهانه جویى نکنید،ازهوسبازى دست بردارید،عیوب کوچک را نادیده بگیرید،لجاجت وستیزه گرى بخرج ندهید،در عواقب کار خودتان و فرزندان بیگناهتان خوب بیندیشید،آنها تقصیر ندارند.
به چشمهاى فرو رفته و چهره افسرده آنان ترحم کنید.
این افراد بیگناه از شما انتظار دارند آشیانه آنها یعنى کانون گرم خانوادگى را از هم نپاشید و آن جوجه هاى بى پر و بال را پراکنده وسرگردان نسازید.
اگر به خواسته درونى آنان توجه نکنید و دلشان را بشکنید آه و ناله آنان بى اثر نخواهد بود روى سعادت و خوشبختى را نخواهید دید.

پی‌نوشت‌ها:

1-مکارم الاخلاق ص 225
2-وسائل ج 15 ص 267
3-اطلاعات 26 بهمن ماه 1350
4-مکارم الاخلاق ص 248
5-اطلاعات 12 اسفند ماه 1350
6-اطلاعات 16 اسفند ماه 1350
7-اطلاعات 16 اسفند ماه 1350
8-اطلاعات 8 اسفند ماه 1350
9-اطلاعات 16 اسفند ماه 1350
10-اطلاعات 17 اسفند ماه 1348
11-اطلاعات 21 بهمن ماه 1348
12-اطلاعات 8 دیماه 1348
13-کیهان 29 آبان 1348
14-اطلاعات 28 مهر ماه 1348
15-اطلاعات 4 بهمن 1351
16-اطلاعات 7 خرداد 1349
17-اطلاعات 18 بهمن 1348
18-اطلاعات 22 اسفند ماه 1350

منبع:امینی، ابراهیم؛ (1367؟)، آئین همسرداری یا اخلاق خانواده، تهران: اسلامی، چاپ پانزدهم.